افسانه اگر خواهی
شعر ازبکی از جناب سمیع رسولی شعر ازبکی از جناب سمیع رسولی

در کنج دلم بنشین ویرانه اگر خواهی
خنده کنان جان بگیر، جانانه اگرخواهی
من عاشق بیچاره ، تومعشوق مغروری
شمع شب تارم شو ،پروانه اگر خواهی
تو دلبر یکــتائی، هم عاقل ودانائی
زارم مکن به دیدار، دردانه اگر خواهی
شهلاچشم ورعنائی،هم مست وفریبائی
در سینه ام جابگیر ،غم خانه اگر خواهی
اگر خونم بریزی ،از تو دریغ نخواهم

لیکن دلم مسوزان ،می خانه اگر خواهی
در راه عشقت ای جان، من مجنون زمانم
تو لیلای ثانی باش ، دیوانه اگر خواهی
بیچاره رسولی ات ،در عشق تو میسوزد
مانند فرهادم کن ، افسانه اگر خواهی
 

 

برگردان به دری
مسعود حداد 15 سپتامبر

 

 


December 10th, 2012


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان